دفاع مقدس تنها مختص به یک زمان خاص نیست بلکه جنگ ما تازه آغاز شده..
دفاع مقدس تنها مختص به یک زمان خاص نیست بلکه جنگ ما تازه آغاز شده و با جنگ نرمی که هست می توان گفت دفاع همچنان باقیست و باید به نبرد با توطئه ها و نقشه های استعماری در این جنگ بپردازیم.
اگر بتوانیم جوانان را به فرهنگ ناب دفاع مقدس وصل کنیم، می توانیم در این جنگ موفق باشیم که راهیان نور نمونهی عینی آن می باشد که سالانه میلیون ها نفر از مناطق عملیاتی هشت سال دفاع مقدس بازدید می کنند که نشان از ترویج فرهنگ دفاع مقدس است.
اما متاسفانه آنگونه که باید وشاید نتوانستیم در جنگ نرم کار کنیم و دشمن از همین حفره و خلا توانست با استحاله فکری نسل جوان در فضای مجازی موفقیت هایی به دست آرود.
فاصله گرفتن برخی از مسئولان از اصول و باورها در جنگ نرم باعث پذیرش اعتقادات تحمیلی و تقویت عقبه دشمن و به خدمت گرفتن ذهن نسل جوان این کشور خواهدشد.
در پیچ وخم زندگی ,درمیان کوچه وپس کوچه ها ودرمیان هیاهوی شهر شاهدانسانهای بزرگواری هستیم که برای اعتلای دین وودفاع از ناموس ووطن قسمتهایی از اعضای بدنشان را از دست داده اندویا از زخم ایام دفاع مقدس رنج می برند وچه بسیار ی از این عزیزان را اکنون در میان خود نداریم وبه خیل کاروان شهداء پیوسته اندکه درود به روح پاکشان , بله اینها جانبازان هشت سال مقاومت ایثار وجانفشانیند, چه بسیارند انسانهای مومن وپاکی که برای اسلام ومیهن وناموس احساس وظیفه کردند ودستور امام وولی فقیه زمان خود را لبیک گفته وجان در طبق اخلاص گذاشته وبستر نرم وخوروخواب در کنار خانواده را رها کرده وعازم جبهه ها ی جنوب وغرب وکردستان شدند ودین خود را به انقلاب ومیهن اداء کردنداینان با تاسی از مولا ومقتدایشان جانانه جنگیدند وتا سرحد شهادت پیش رفتند .واکنون با بدنی رنجور وزخم خورده وبه ظاهر ناقص نزد ما هستند در واقع اینان مارا شرمنده خود می کنند.
شاید برای ما شنیدن نام کسانی که قطع نخاعی اند و ویلچر نشینند و یا دیدن کسانی که شیمیائی اند وهر روز رنج و درد گازهای شیمیایی را تحمل می کنند ویا کسانی که اعضاءوجوارح خود را از دست داده اند به زبان آسان باشد ولی اگر ماخودمان را جای این بزرگواران قرار بدهیم خواهیم دانست که تحمل یکروزشان هم در توان ما نیست واگر نبود ایمان وآرمان بزرگشان, هر آینه برای خودشان هم غیر تحمل بود آری آرمان بزرگشان است که روحشان را اعتلا می بخشد ودر برابر رنجها ومصائب صبر می دهد اجر اینان کمتر از شهادت نیست وخداوند در وصف اینان فرموده است والذین جاهدوا فینا لنهدیهم سبلنا ..کسانی که برای ما جانبازی وجهاد کنند ماآنها را هدایت می کنیم وراه را برایشان می نمایانیم.
درود و سلام ما تقدیم به ساحت مقدس بزرگ جانباز دشت کربلا ,علمدار باوفا,که وصف رشادت و وفایش اشک را از چشمان هر آزاده ای سرازیر کرده و ناخود آگاه سرتعظیم در مقابل عظمتش فرود می آورد ,به روح بزرگ ابر مرد باوفای تاریخ حضرت باب الحوائج ابالفضل العباس ع که کوه صبر و وفا و نماد بزرگترین جانباز تاریخ است به جانبازان هشت سال دفاع مقدس ما که با تاسی از مولای با وفایشان جانانه جنگیدند و تاسرحد شهادت پیش رفتند به آنان که امام امت, خمینی کبیر در وصفشان فرمودند؛زبان و بیان ما عاجز از ترسیم مقام بلند پایه عزیزانی است که برای اعتلای کلمه حق ودفاع از اسلام وکشور اسلامی جانبازی نمودند. ودرجای دیگرمی فرمایند به اسلام بزرگ برای داشتن چنین جانبازانی که در راه حق برای اسلام ومیهن از همه چیز خود گذشتند تبریک می گویم.
آری
جانبازان ما اسوه های صبر ومقاومت ودلدادگی , راویان حدیث مقاومت جانانه و مظلومانه ملت ایران در هشت سال دفاع مقدس شهیدان زنده ای هستند که خاطرات نبرد تن به تن با دشمن را به نسل جدید انتقال می دهندجانبازان ما مقام جانبازی راسند افتخاری می دانند که بر تارک تاریخ خود نمایی می کند.
تکریم وپاسداشت جانباز ومقام جانباز تضمین کننده امنیت فردای ماست ما نیز به مصداق سخن حضرت امام خمینی ره که فرمودند نگذارید پیشکسوتان عرصه های جبهه وجهاددر پیچ خم زندگی به فراموشی سپرده شوند به مقام تمام ایثارگران خصوصا جانبازان عزیزادای احترام می کنیم ومی گوییم اگر چه جبران زحمات شما برماسخت گران است اما به نشانه ادب به شما خداقوت گفته وخاضعانه می گوییم آجرکم عند الله....
درد دل های فرزند جانباز شیمیایی
آیا برای کسانی که سالها در سکوت صبر پیشه کردند، فردا دیر نیست؟ تا چه زمان به عنوان وارثان جانبازان شیمیایی سیلی صبر به گونه هایمان بنوازیم و پدر تا چه وقت باید از شرم گل گون باشد ؟ مادر گریان! برادرانم نگران و من محکوم به فروخوردن بغض ترکیده در گلو.
از میان اخبار و گزارشهای متعدد مربوط به وضعیت اسفبار جانبازان دوران دفاع مقدس این بار نامه فرزند یکی از جانبازان شیمیایی به دستمان رسید . این نامه را روابط عمومی و بین الملل شهرداری مشهد برایمان ارسال کرده است . رنج نوشتههایی که دل هر انسان بیداری را به درد میآورد . امید که مسئولین این حرفها را سیاهنمایی نپندارند و بپذیرند که در همین نزدیکیها ، سختیها و تلخیهایی وجود دارد . هیچ یک از کنگرهها و مراسم گوناگون تجلیل ، تعریف و تمجیدهای ظاهری از ایثارگران ، آب سردی بر آتش درون و سینه سوخته این فرزند دفاع مقدس نبوده است . پس باید همت کرد و چارهای اندیشید.
«زهرا پردال» دختر جانباز شیمیایی « محمد پردال» شاغل در شهرداری منطقه 3مشهد از روزگار عزیمت پدر به جبههها و لحظات تلخ فراق ، مجروحیت و بازگشت او ، و سختیهای بعد از جنگ میگوید :
در هنگامه آتش و خون و آن زمان که عزت و استقلال ملت ما دستخوش متاع جهانخواران شده بود جوانمردانی از این مرز و بوم با سری پر شور از عشق به اسلام و قرآن و دلی لبریز از امید به وعده الهی کمر همت بستند. آنان قد برافراشتند تا اهریمنی متجاوز را از این سرزمین خدایی برانند، بی پروای جان در برابر خصم زمان سینه سپر کردند و اوج از خودگذشتگی را به نمایش گذاشتند.
«محمد پردال» عضو یکی از آن گروههای بزرگی بود که در عملیات والفجر 8 در هوای عاشقی سم مهلک را به درون کشید تا نفسی مسیحایی برای زنده کردن عشق های مردم بیابند ، از لب چشمه تشنه بازگشته اند تا طعم شهد وصال را برای محرومان از زندگی شیرین واگویه کنند.
پدرم! دستهایم چقدر ناتوان بود وقتی می خواستم از تو بنویسم! چقدر ناتوان بودم وقتی می خواستم از تو سخنی بگویم و عرش و فرش را پر از عشق تو کنم.نمی دانستم چگونه کلام را آغاز کنم که تو خود کلام جاودانه ای.
آری پدرمن نمونه ای از خیل عظیم و سرشار این قهرمانان است، او استوار و با ایمانی راسخ در عرصه زندگی کوشا و امیدوار به آینده است. او زمانی خانه را ترک کرد که مسئولیت خانه را به دوش می کشید و در اوایل دوران زندگی مشترک با مادرم بود.
پدرم به خاطر میهن، حفظ ناموس، حفظ آب و خاک ، دین و اعتقاداتش تصمیم گرفت و پا به عرصه جبهه ، جنگ، ایثار و جانفشانی گذاشت و مادرم با داشتن سه فرزند و نبود پدر مسئولیت خانه را به دوش کشید.نبود پدر از یک طرف و مخارج سنگین اجاره خانه از طرف دیگر به مادرم هجوم می آورد و مادر این اسوه فداکاری تمام این مشکلات را به جان خرید و خم به ابرو نیاورد.
پس از گذشت چهل روز که برای مادر به اندازه چهل سال گذشت خبر تلخ و دردناکی به او رسید. آری پدر مجروح شده و غمی بر غم های مادر افزوده شد. وقتی در بیمارستان قائم مشهد بستری گردید مادر سراسیمه بر بالین وی رفت.پدر بیهوش شده بود.پس از سپری شدن یک هفته از عمل جراحی دشواراو دوباره تصمیم گرفت به جبهه برود و با وجود پافشاری مادرم مبنی بر نرفتن او بار دیگر به جبهه اعزام شد. هنوز دو ماه نگذشته بود که در عملیات والفجر 8شیمیایی شد. پدرم تا کنون 19بار مورد عمل جراحی قرار گرفته و در سال 79 به آلمان اعزام شد به امید بهبودی ، اما باز هم درد و بیهوشی.
آری، پدر پس از درمان در آلمان با مشکل جدیدی روبه رو شد. او در خواب دچار تشنج می شود و تا زمانی که به بیمارستان اعزام نرسد خوب نمی شود.
از مادرم نمی دانم چه بگویم دلم می خواهد بگویم صبر، ولی صبر هم خجالت می کشد از مقام مادرم. راستی مادر تو چه می کنی ؟ آیا جز این است که تو پرتوی هستی از نور الهی؟
آری مادرم روزهای متمادی از ساعتی قبل از طلوع خورشید تا پاسی از شب پرستار بود و ما همه غرق مناجات ؛ خدایا ما را دریاب. غریبی ما را ، تنهایی ما را . و دیگران با ما همنوا شدند تا او به لطف خود نظری به ما کرد و پدر ماند.
اکنون از شما مسئولان می پرسم آیا حقیقت نمایان و بیداری آنهمه ایثار، کسانی نیستند که سالهاست روی تخت های سرد و بی روح خوابیده اند.آیا برای کسانی که سالها در سکوت صبر پیشه کردند، فردا دیر نیست؟ آیا این جانبازان به ویژه شیمیایی، اسوه های ایثار، فریادرسی دارند؟
تا چه زمان به عنوان وارثان جانبازان شیمیایی سیلی صبر به گونه هایمان بنوازیم و پدر تا چه وقت باید از شرم گل گون باشد ؟ مادر گریان! برادرانم نگران و من محکوم به فروخوردن بغض ترکیده در گلو.
منبع:خبرگزاری مهر